4 شنبه سوری
٩٠.١٢.٢٣ اخرین سه شنبه ی سال 90 اولین 4 شنبه سوری عشق من بود . اول از همه که سه تا اتیش روشن کرده بودیم و تو تو بغل بابایی بودی تا من از اتیش بپرم که یه باره باد اومد و همه اتیشو که با مقوا بود به طرف من پرت کرد و منم که هول شده بودم ترسیده بودم همونجا خوردم زمین . بعد رفتیم یه جا تو پناه دیوار و اتیش روشن کردیم . مشغول شادی و از رو اتیش پریدن بودیم که این بار در کمال نا باوری دیدم که یه چیز سنگین از کنارمون افتاد و از بغل سرتو رد شد . وای که چقد شانس اردیم که تو سرت نخورد . فکر کن! !!!!!!! یه خانومی از طبقه بالا یه گلدون پرت کرد طرف ما و میگفت برید ازین...
نویسنده :
مامانی
18:08