عید فطر ۹۴
کوچو لوی نازم . روزا سریع میگذرن . تو بزرگ میشی و من به سوی پیر شدن روانم. ماه رمضان تمام شد. و عید فطر رسید . طبق معمول هوره بودیم . سد رفتیم شنا کردیم و باغ رفتیم و اب بازی کردی و کلا ب خوش گذرونی... اما عکس نگرفتم . تازه عمو پژمانم بود و از سربازی اومده بود مرخصی. تو هم کلی واسش ذوق کردی و هر جایی ک میرفتیم تو با ماشین عمو پژمان میخاستی بیای. تازه یه بارم ک عمو میخاست بره ددر تو هم پیله کردی و باهاش رفتی. کلی هم عمو لطف کردو واست خرید کرده بود. صبح عید هم ک غلدریت گل کرده بود و با عمو پژمان زورازمایی میکردی حیف بود ازش عکس نگیرم... میدونی ک عسلم بازم مثل همیشه عاشقتم یه ...
نویسنده :
مامانی
20:17