سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

تو واسه ما نفسی

اولین برف برایت باریدن گرفت ..........

٩٠.٩.٤ اولین برف که بعد از تولدت باریدن گرفت وقتی بود که  تو هم به ارامی نشستن دانه های برف بیصدا در اغوشم خوابیده بودی ............تجربه اش نکردی وسرمای دانه هایش را بر پوست خود لمس نکردی ...... شاید برایت اولین نبود . اولین تو انست که تجربه اش کنی  .............. ...
14 تير 1391

از همه جا............ازهمه چی.............

اولین باری که بیرون بردیمت  رفتیم بیمارستان برای معاینه ات وسامیار مامان 5 روزه بود .من و تو  بابا و مادر (مامان مامانی). اولین تصادف ماشینی هم همون روز برات اتفاق افتاد و 1ماشین زد پشت ما .که خدارا شکر هیچ اتفاقی نیوفتاد. سرراه که برمیگشتیم دفترچه بیمه ات هم گرفتیم .و یه ماهی هم خریدیم که واسه زردیت بگذاریم رو ملاجت .گذاشتیمو زود خوب شدی ............. شناسنامه ات هم بابایی  فردا صبح روزی که اومدیم خونه گرفت . 3 روزه بودی گلکم . موقع ترخیص ازبیمارستان هم عمو علی و عمه نیلوفر اومدن عیادت و باهم اومدیم خونه و  یه ببعی قهوه ای جلو پامون سر بریدن دوست بابایی عمو اکبر و اومدیم بالا وعمو علی یه عالمه ازمون فیلم گ...
13 تير 1391

تا 2.5 ماهگیت چه کارایی میکردی :

همش دوست  داری رو پاهامون بشینی به  صورتی که  پاهات از طرف بیرونی پای ما اویزون باشه و با دست جلوی سینه اتو بگیریم . تازه شمدوست داری ایستاده نگهت داریمو موقع ایستادن همه انگشتاتو میذاری زیر پاتو لهشون میکنی و مادر میارمشون تا دردت نگیره............درضمن خیلی محتاطی و مواظب خودت هستی .عاشق تلویزیون دیدنی عسلم اینم عکست در حال تماشای تلویزیون     ...
13 تير 1391

جشن ختنه سلون سامیارگلممممممممممممممممممممم.....

از اونجایی که سامیار مامان روز 40 بعد از تولد شدنش اوخخخخخ شد  . ما صبر کردیم  که اوخش خوب بشه و براش جشن  بگیریم  این شد که روز 52 بعد از تولد بابایی زحمت کشید و براش یه جشن مفصل گرفت به صرف شام و شیرینی و  میوه و کیک . ووووو...........................بزن و برقص و اینا............   90.8.5 5 شنبه عه ه ه ه  ه ه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تولد عمو پژمان هم  هست کههههههههههههههه بله کاملا اتفاقی جشن سامیار روز تولد عمو پژمان شد ...........وقتی خواستیم کیکو ببریم سامیار کوچولو خوابیده بوددد واسه همین  عمو پژمان کیک  را برید به جات گلکم اینا هم عکسای اون ...
8 تير 1391

فعالیتهای سامی مامان تاروز90.8.23 « ثبت دفترت در وبلاگ»

عزیز دلم امروز 90.8.23 و تو 2ماه و 9 روز داری .فعالیتهایی که تا الان انجام میدی گفتن کلماتی مثل : اقا .اقو . اونگ .قا و قو هستش و عاشششششششق خوابیدن زیر لوستری و براش اینقدر خستگی ناپذیر دست و پا میزنی که حد نداره و نهایتا گریه میکنی ....... منو به خوبی میشناسیو وقتی بهم نگاه میکنی برام میخندی و زبون نازت وسط لبهات میوفته. وقتی گریه میکنی حتی تو بغل بابایی هم اروم نمیشی و حتما من باید بغلت کنم  و الا به سرفه میوفتی . موقع شیر خوردن اینقد ملچ مولوچ میکنی که توجه همه بهت جلب میشه و عمه ویدا هم صدای شیر خوردنتو ضبط کرده ازبس ناناز میخوری . وقتی با ارامش تو بغلم میخوابیدی ااااااااااااه اااااااااااه میکردی که الان دیگه کمتر ...
7 تير 1391

مقدمه......

این وبلاگ راتقدیم میکنم به دردانه ام سامیار........... پسرم میخواهم لذتی را که ازبزرگ کردنت میبرم جاودانه کنم تا بخوانم و بخوانی و تداعی شود تمام این لحظات برایمان ............. عشقم تو بزرگ ترین و بهترین و زیبا ترین تجربه ی زندگی ام هستی.برای اولین بار مادرشدن شیرین ترین لحظه ای بود که تجربه اش میکردم .   ...
7 تير 1391