از همه جا............ازهمه چی.............
اولین باری که بیرون بردیمت رفتیم بیمارستان برای معاینه ات وسامیار مامان 5 روزه بود .من و تو بابا و
مادر (مامان مامانی). اولین تصادف ماشینی هم همون روز برات اتفاق افتاد و 1ماشین زد پشت ما .که خدارا شکر هیچ اتفاقی نیوفتاد. سرراه که برمیگشتیم دفترچه بیمه ات هم گرفتیم .و یه ماهی هم خریدیم که واسه زردیت بگذاریم رو ملاجت .گذاشتیمو زود خوب شدی .............
شناسنامه ات هم بابایی فردا صبح روزی که اومدیم خونه گرفت . 3 روزه بودی گلکم .
موقع ترخیص ازبیمارستان هم عمو علی و عمه نیلوفر اومدن عیادت و باهم اومدیم خونه و یه ببعی قهوه ای جلو پامون سر بریدن دوست بابایی عمو اکبر و اومدیم بالا وعمو علی یه عالمه ازمون فیلم گرفت دستش درد نکنه
بند ناف پسرم 9 روزه افتاد. بابایی به رسم قدیمیا که مینداختنش تو مدرسه . برد انداخت دم دانشگاه اصفهان تو خیابون ههههههههههههههه ..........منو تو هم همراهش بودیم و من کلی بهش خندیدم که باید مینداختی تو دانشگاه نه دم درش ...........هر چند اینا همش خرافاته و ما اعتقاد نداریم بهشون.