خاطرات شمال محاله یادم بره ..............
یه گشتی بزنیم به خاطرات قدیمی ترمون . مثلا 8 تا 12 خرداد 91 که با عمو علی و نیلوفر جون و عمو فرزاد و شهرزاد جون رفته بودیم شماااااااااااااااااااااااااااال................متل قو
خیلی خوش گذشت به هممون و از جمله شما گل پسر مامانی که اولین شمالتو تجربه میکردی و منو بابایی هم اولین بار بود که به عنوان یک پدر مادر شمال میرفتیم . یکم دستو پامون بسته بودچون دائم یکیمون باید مراقب شما میبود و اون یکیمون تنی به دریا میزد و این باعث میشد تایممونو تقسیم کنیم و البته شما هم به نسبت خودت تنی به اب زدیااااااااااااااااااااا............ولی شیرینی خودشو داشت . لذت مادر بودن به همه اش میارزید .همین که از برخورد اب به پاهات ذوق میکردی ..................نگم دیگه.......معلومه چه حالی داشتیم منو باباییی..................
همون اول که گذاشتیمت تو قایق بادی مخصوص خودت یه موج بلند شد و ریخت رو سرت و باعث شد بترسی ........... دیگه سوارش نشدی گلکم هههههههههههههههههههههههههه
اینم چند تا عکس :
اینم تابلوی یه مغازه ی سوغات فروشی بود که موقع برگشت به طور کاملا اتفاقی جلوش ایستادیم برای خرید سوغات و اسمش سوغات سامیار بود . فقط اون موقع من حواسم به تابلو بزرگه نبود و این کوچولوهه را دیدمو عکس گرفتم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ................