پاییز 91
سلام پسرگلم ........... دیگه کلی بزرگ شدی فدات شم ..........واسه خودت تو اتاق جدا میخوابی و داری دندونای جدید هم درمیاری . واسه ی دندونات خیلی کلافه ای . میگن سخت در میاد این دندونا ولی
ایشالاواسه تو زود در بیاد .
تو از اون بچه تف اویزونا نشدی خداراشکر . من خیلی بدم میومد وقتی میدیدم یه بچه ای تفش اویزونه و جلو بلوزش همیشه خیسه ویا یه پیشبند خیس همیشه بهش وصله . خدا را شکررررررررررر خدا از این نظر بهم لطف کرد . ولی میدونم اونا هم واسه پدر مادراشون مثل تو واسه ی ما عزیزن و هیچ فرقی نداره . اصلا از روزی که مادر شدم دیدم نصبت به همه بچه ها فرق کرده . انگار همشونو دوست دارم و حس در اغوش گرفتن تو بهم دست میده وقتی میبینم تو بغل ماماناشونن......
بهر حال اولش خواستم به یه عروسک عادتت بدم تا تو تختت بخوابی اما بعدا دیدم که بدون عروسک هم راحت میخوابی این شد که برش داشتم .
از اول مهر هم که با اومدن پاییز سخت مریض شدی عشقم .........تب شدییییییییییییییید و استفراغ . دکترت میگفت ویروسه و دارو داد . خدارا شکر الان خوب شدی دیگه اما هر دومون سخت اذیت شدیم . تو از مریضی و من از ترس تب وقت و بی وقتت .حالا دوباره شیطونیات شرو شدد د د د د د................اخه خوب شدی.................
بوس پسرم ایشالا که همیشه سالم باشی و اونطوری بی حال نبینمت ..............
دوستت دارم بی حد و اندازه ...............