سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

تو واسه ما نفسی

ارزو های نیک

پسر قشنگ و شیرینم . این روزا اینقدر شیرین حرف میزنی که گاهی دلم برات ضعف میره . با عشق نگاهت میکنم و هر بار که از بودنت سر شار میشم ارزو مبکنم همه ی کسایی که  هنوز موفق نشدن  پاره ی تنشونو داشته باشن خدای مهربون از این نعمت  بی بهره شون نذاره و یه روز خیلی قشنگ در حالی که اصلا انتظارندارن یه هدیه ی کوچولو بیاد تو دلشون... همونطوری که تو اروم و بی سر صدا اومدی تو دلم خوابیدی و شدی جگر گوشه ی منو بابایی .... آمین..................... میدونی دعا کردن و خیر خواه بودن خیلی احساس ارامش به ادم میده پسرم ... هر وقت دلت گرفته ...هر وقت استرس داری هر وقت از همه چیز و همه کس شاکی بودی یادت باشه عشقم کینه و نفرین دل ادمو سی...
25 اسفند 1392

شب یلدا و این چند وقته....

سامیار گل مامان امروز اولین روز از ماه تولد منه ... یه عالمه تعییر و تحولات در پیش داریم که مهم ترینش تعویض ماشینمونه ... نمیدونم عکس العملت چه خواهد بود تا امروز هرچی عکس ٢٠٦ خاکستری میدیدی میگفتی ماشین بابا ....... اگر بیرون رفته بودیم به خوبی ماشینمونو از ماشینای هم شکل و رنگش که اطرافش پارک کرده بودن تشخیص میدادی . هم ماشین  ما و هم ماشین بابا جون  اینا رو ... از وقتی بار دار شدم و اومدی تو دلم همین ماشینمون بوده تا الان . جمعه ی گذشته که با خاله صبا اینا رفته بودیم باغشون و اونا ماشینشون سفید بود هی با لحن دل اب کنی میگفتی : مامان .... اییا ...بیم ماشین سفیییییید.....  صورتت هم این شکلی میکردی ... حالا باب...
1 دی 1392

کچل کچل کلاچه..........

اولین باری که سامی بر خلاف میل من کچل شدددددددددددددددددد تازه هی میای دست میکشی رو سرت و میگی به ه ه ه ه ه! ........ . به ما هم هی میگی بوسش کن اینم از ایکیو سان ................  :         اینم سامی در لباس جشن فارغ التحصیلی با کلاه تابستانه ....         ...
4 آذر 1392

دوستانیکه نظرات خصوصی دادند ..............

دوستان عزیز خیلی معذرت میخوام که اینقد دیر پاسختونو دادم ... من خیلی وقته که نتونستم وبلاگ  پسرمو اپ کنم و الان دیدم ای وایییییییییی چقد دیر شده برا پاسخ گویی به شما ......... هما جون ایشالا که دیر نشده باشه عزیزم ... لباس زنبوری  سامیارو دادم  خیاط دوخت . اگه خواستی و دیر نباشه ادرس وبلاگ پسر کوچولوتو بده برات شمارشو بزارم عزیزم ........ و لباس هندونه ای را از عبدالرزاق خریدم . جاهایی که لباس اشور داشته باشن دارن چون لباسه اشور بود ......راستی از کجا فهمیدی من اصفهانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و سولماز عزیز من عکسمو گذاشتم که عزیزم............  اگه دوست شما شبیه منه که چه جالبببببببببببب .......... به هر حال نه عز...
29 آبان 1392

لغت نامه ی سامیار....

اووسوس...........خوروس داس.................خدافظ داش.................چراغ اییا...................بیا الی کوپد............هلی کوپتر اب پبش............خواب پیش (خوابیدن) کام بون.............کامیون ماش................ماشین ماش پوس........ماشین پولیس الاس ...............قبلا به البالو میگفت الان میگه االو دیش.................چشم با......................پا بیدی.................بینی انوش................انگشت aa..................... اقا (به بابای مامانی میگه) عدیز .................عزیز (مامان مامانی) ماجون..............مامان جون(مامان بابا) باجون.............بابا جون(بابای بابا) عمه ایوا...........عمه ویدا ایوا...
20 آبان 1392

سفر به تهران

 بعداز یه اثاث کشی خسته کننده یه سفر و دیدار دوستان میچسبه ه ه ه ه ه .............. ٢٢ تیر روز دیدار مجدد ما با خاله اذین اینااااااااااااااااااااا .... با وجودی که ماشین تو راه خراب شد و ما تو تهران گم شدیم و عمو مهدی اخرش اومد دنبالمون بالاخره ساعت 11 شب رسیدیم پیش خاله و ارشیدا  جون ... لازم به ذکر و قدر دانیه که عمو مهدی همه ی شرایط را طوری فراهم کرد که ما بتونیم حسابی با هم وفت بگذرونیم و دل و قلوه بدیم دستشون درد نکنه خیلیییییییییییییییییییییییی زحمت کشیدن............. سامی و ارشی هم با مهمون نوازیای ارشیدا ی گلم یخشون باز شد (اما تو روزای اخر )  و باهم بازی میکردن اخه سامیار خیلی خیلی خجالتیه ........... ...
26 شهريور 1392

اولین اثاث کشی

عزیز دلم این روزا زندگی برات خیلی سورپرایز داره هر دفعه میخوابی و بیدار میشی  یه چیزامون نیست و تو از این شرایط راضی هستی . همه چیز باب بازی و شیطنت کردنه ... هر دومون با هم فرش اشپز خونه و قالیچه ها رو شستیم و تو کلی اب بازی کردی .       فرش هاهم دادیم قالیشویی و تو راحت میتونی جارو برقی را  رو سرامیکا بکشی و از این بابت راضی و ذوق زده ای...و تا میبینی جارو نیست میگی ... کوش ؟ کوش ؟ کوش ؟ جارو .......... کمدو نشون میدی و میگی ایناشششششششششششششششششش !!!!!!!!!!!!! میخوایم بریم تو واحد روبرو و میدونم تعجب خواهی کرد از این که در خونمون هم عوض میشه.  اینا هم یه سری عکس از این روزات : اتوبوس...
12 تير 1392

تو را که دارم ...... دیگر چه میخواهم ....................

پسر قشنگم روز ها میگذره و من  احساس مادر بودن میکنم وقتی بلاخره بعد از ١ سال و ٩ ماه پسرم  ٤ شنبه شب  ٣١ خرداد ٩٢تو ماشین و موقع برگشتن از ددرا بعد از بابایی تکرار کرد ((ماما)) و از اون به بعد منو ماما صدا میکنه ....... و چه شیرین تر که مانی ( مامانی ) هم بهم میگه اونم وقتی کارم داره و میخواد خودشو لوس کنه  .......... خیلی لذت بخشه مادر بودن و  مادری  کردن برای فرشته ی کوچولوی خونه . برای کسی که با همه ی وجودش  .. با نگاهش .. با بوسیدنای گاه و بیگاهش  بهت دوست داشتنشو ثابت میکنه ...... عشقم .. این روزا علاقه ات به میمی کم شده و کمتر میخوری . کمتر پیله میکنی و کمتر بهم میگی.. ام  (am) ینی م...
4 تير 1392

خوشبختی من اینه که ...........

پسر قشنگم  من خوشبختم از همه خوشبخت تر وقتی تورو دارم . وقتی تماشات میکنم و وقتی احساست میکنم . وفتی ٣ نفری تو ماشینمون نشستیم و از تفریح بر میگردیم خونه و تو سرتو رو سینم گذاشتی و خوابی و بابایی هم کنارم نشسته...ما یه خانواده ایم ...........وقتی شبا قبل از خواب با لبا ی کوچولوت صورتمو غرق بوسه میکنی و لپ نرمتو میکشی رو لپم و لالا میکنی... وقتی وسط بازی کردنت میای و منو میبوسی یکی چپ یکی راست یکی چپ یکی راست.............وقتی منو بابایی لالا کردیمو تو خوابت نمیاد و وسطمون میشینی و با صدای پچ پچ میگی ااااااااااااااااااااااااااااااااننننننننننننننننن و با دستت فرمون خیالیتو میپیچونی و میای جلو بعد فرمونو برعکس میپیچونی و میری عقب و می...
2 تير 1392

4 شنبه سوری 91

امسال ٤شنبه سوری دقیقا شب قبل از تحویل سال بود  و با خانواده ی عمو گودرز و خانواده ی بابا پرویز رفتیم تو جاده شاهین شهر و ما هم مثل بقیه کسایی که اونجا بودن شادیمونو با اتش تقسیم کردیم ..... بابایی برات کلی ترقه و فشفشه های بیخطر خریده بودو تو هم کلی باهاشون کیف کردی.... الهی فدات بشم که کلی ذوق میکردی و مثل ما دنبال چوب میگشتی.........یه عالمه رقصیدی و فشفشه بازی کردی...از رو اتیش هم پریدی گلم با بابایی و مامانی و بابا پرویز و عموگودرز ...منتظر بودی صدا اهنگ بندری بیاد که قر بدی . بووووووووووووووووووووووووووووس امسال ٤شنبه سوری برای سامیار پر از رقص و شادی و فشفشه های رنگی و گرمای دلچسب اتیش و ...     ...
14 خرداد 1392
1